نگاه اجمالی و ساده به هوش کسب و کار یا هوش تجاری (Business Intelligence)
ساده ترین تعریف از هوش کسب و کار که در اینجا به اختصار BI می نامیم ، عبارت است از:
مجموعه ای از فناوری ها و فرایند هایی که به افراد در تمام سطوح سازمان، اجازه دسترسی و تحلیل داده را می دهد. (برگرفته از کتاب ارزشمند هوش تجاری موفق نوشته سیندی هوسن و ترجمه بانوی گرامی دکتر آمنه علاقبندراد)
در تعریفی دیگر هوش تجاری، سیر تبدیل داده های خام سازمان در تمامی حوزه ها به اطلاعاتی است که منتج به تولید دانش و تصمیم می گردد.
پیش از هر توضیح فاخر، جذاب و یا فنی و تخصص دیگری در خصوص هوش کسب و کار یا هوش تجاری، یک جمله اخــباری جهت ترغیب همـه مدیـران و صاحبـان سرمایه به منظور مطـالعه ایـن موضوع قاعـدتا کفـایت می کند:
" امروزه بدون داشتن این فناوری و در صورت عدم سرمایه گذاری درخصوص پیاده سازی کاربردی و عملی هوش کسب و کار، آینده کسب و کارتان بشدت با خطر فروپاشی مواجه خواهد بود!"
لذا به تمامی مدیران سازمان ها و شرکتها و صاحبان سرمایه پیشنهاد میگردد به محتوا ارائه شده در این نوشتار بسنده نکرده و مطالعات جامعی را در خصوص حوزه فناوری هوش کسب و کار آغاز نموده و تا زمان پیاده سازی کامل، جامع و صحیح آن دست از اقدام بر ندارند.
هوش کسب و کار یک ابزار و یا یک سیستم فرایندی مشخص با یک رویکرد معین نمی باشد. در واقع هوش کسب و کار فناوری است بر گرفته از دو رکن اساسی مجزا:
رکن اول دانش و علوم مختلف تخصص
رکن دوم فرهنگ اجتماعی بازار کسب و کار، تعاملات، استراتژیها، نیازها و تمایلات فرهنگی سازمانها و شرکتها و محیط های کسب و کار
توضیح در خصوص رکن اول کمی ساده تر بوده و می توان به جمع بندی اولیه بهتری دستیافت که به شرح ذیل ذکر می گردد:
جهت بکارگیری فناوری هوش کسب و کار دو دانش مجزا در سطح کاربردی نیاز است:
اول دانش علوم مدیریت و اقتصاد
دوم دانش علوم رایانه ای و انفورماتیک
هر دو حوزه خود نیز به زیر مجموعه ای از دانش ها تقسیم می گردد که در این بخش قصد توضیح آن مهیا نمی باشد. در واقع در این نوشتار اشاره کلی به راهکارها با ارائه توضیحات مختصر در خصوص کاربرد هوش کسب و کار می باشد:
هدف اصلی در بکارگیری این فناوری دستیابی مدیران ارشد به رویههای تحلیل شده و یا قابل تحلیل در راستای اتخاذ تصمیمات کلان و خرد در کمترین زمان و مبتنی بر بروزترین و صحیح ترین اطلاعات تمامی واحدها و بخش های کسب و کار سازمان است؛ پس می توان چنین برداشت نمود که هدف اصلی از راه اندازی این فناوری در سازمان ها مدیریت و نطارت تعاملات فرایندی سازمان، بهبود عملکرد، افزایش بهره وری، کاهش هزینه ها، بهینه سازی فضای کسب و کار در تمامی بخش ها و فرایندها، کشف فرصت و بهره برداری موثر در کسب و کار است.
علاوه بر داشتن چنین سیستم تصمیم یار و دانش بنیان، این فناوری قادر خواهد بود برای مدیران و صاحبان سرمایه شرایط آسان و دسترسی لازم را جهت بررسی موضوعی و کاملا مبتنی بر جزییات رویدادهای سازمان فراهم گردد.
شاید چنین نوشتاری با نگاهی منفی از طرف برخی مدیران مواجه گردد چرا که ماهیت عملکردی ذهنی و عملیاتی مدیران در نگاهی سطحی زیر سوال برود، این در حالیست که این فناوری کاملا بر عکس، قادر به افزایش توانایی تمامی مدیران در انجام فرایند تصمیم گیری را موجب خواهد گردید. چراکه این فناوری در کنار ذهن پویا و خلاق مدیران، از پیش شاخصه های لازم جهت تحلیل را در بر دارد که می تواند روند تولید دانش را بسیار تسهیل نماید. لذا این سیستم در وهله اول همچنان حکم دستیار را برای مدیران خواهد داشت. این در حالیست که بخش اعظم روند عملکرد هوش کسب و کار همچنان مبتنی بر تحلیل نظارتی مدیران می باشد. این بدین معنی است که موتورهای داده کاوی، جستجوی اطلاعات و تراکنش داده و تحلیل هوش مصنوعی قدرتمند که منتج به تولید دانش می گردد، درون زیرساختهای تحلیلی این فناوری همچنان به نیازها و بر اساس اختیارات کاربر پاسخ داده و عمل می نماید. ناگفته نماند در بسیاری از موارد می توان یک گام پیش رفته و به سیستم اختیارات تصمیم گیری مبتنی بر اعمال تصمیمات خودکار را وارد نمود که البته این نیازمند زیرساخت های بسیار غنی و ساختار سازمانی بسیار پیشرفته ایست که می بایست متناسب با شاخصه ها و عملکردهای خاص از پیش تعیین شده در سازمان یا فرایند سازمانی تهیه و مهیا باشد.
یکی دیگر از ویژگیهای اصلی فناوری هوش کسب و کار را می توان به این شرح اضافه نمود؛ که سامانه استخراج-تبدیل-بارگذاری (ETL) در این فناوری قادر خواهد بود اطلاعات مورد نیاز را از زیر سیستم های مختلف موجود در سطح سازمان استخراج نموده و مبتنی بر نظامی مشخص با ماهیت اطلاعات قابل فهم برای فناوری هوش کسب و کار تبدیل داده را در برداشته و در نهایت بر اساس نظامی مشخص اطلاعات را به صورت دسته بندی و سازماندهی شده در انباره داده بارگذاری نماید. در واقع خوراک لازم جهت دستیابی به اهداف پیاده سازی هوش کسب و کار وجود اطلاعات در حوزه های مختلف سازمان است. این بدین معنی است که این سیستم قادر خواهد بود از زیر سیستم های عملیاتی موجود در بخش های مختلف اطلاعات را دریافت نماید و ذخیره سازی نماید. لذا زیر سیستم ها در یک سازمان می تواند به صورت جزیره ای و منفک باقیمانده و اساس زیرسیستم های عملیاتی و نرم افزارهای موجود تغییر داده نشود. گرچه پیشنهاد می گردد جهت عملکرد بهتر سیستم، هر سازمان و هر شرکتی پیشتر به پیاده سازی سیستم جامع سازمانی (ERP) اقدام نموده باشد. چراکه با وجود هر چه بیشتر اطلاعات به صورت مجتمع انرژی و زمان کمتری جهت پیاده سازی و از طرفی عملکرد بهتری را برای دستیابی به اهداف هوش کسب و کار به همراه خواهد داشت. پس می توان به موازت توانایی فوق الذکر اشاره نمود که پیاده سازی هوش کسب و کار برای برخی سازمان ها می تواند یکپارچه سازی محل جمع آوری اطلاعات را به ارمغان بیاورد.
زیرسیستم های عملیاتی معمول و مشترک تحت قالب نرم افزارهای موجود در هر سازمانی می تواند شامل موارد ذیل باشند:
- سیستم مالی
- سیستم منابع انسانی
- سیستم خرید
- سیستم فروش
- سیستم توسعه بازار
- سیستم انبار
- سیستم های کنترل و نظارت تولید
- سیستم کنترل کیفیت و تضمین کیفیت
- سیستم تعمیرات و نگهداری
- سیستم مدیریت تعالی سیستم
- سیستم کنترل پروژه و ...
برخی زیرسیستم ها نیز به صورت سفارشی برای سازمان تهیه شده است که می توان از نتایج خروج داده در آن سیستم ها نیز به صورت مشخص برای آن سازمان استفاده نمود. به عنوان مثال سیستم پذیرش مشتری برای هتل و یا بیمارستان.
هر یک از زیر سیستم های نام برده می تواند شامل اجزا و زیر سیستم های مختلف دیگر نیز باشد. لذا با توجه به گستردگی سطوح اطلاعاتی سازمان و تنوع دانش تحلیل شاخص ها، به هم اندیشی و تعامل بالای مدیران سازمان در لایه های مختلف مدیریتی نیاز می باشد. چراکه قطعا عملکرد صحیح این فناوری مشروط به پیاده سازی کلیه شاخصهای عملکردی مورد نیاز می باشد. در نگاهی دیگر کل سازمان نیازمند ارتباط فرایندی صحیح بر اساس تراکنش اطلاعات و تاثیرات مناسب و روابط محاسباتی الزام آوریست که باید در میان تمامی ابعاد سازمان پیاده سازی شود. و این فرایند مهم در پیاده سازی هوش کسب و کار تنها در صورت انجام صحیح شناخت، مطالعه، مدل سازی و تحلیل اولیه نسبت به فرایندهای درون سازمانی امکان پذیر است. چنین خواسته و عملیاتی نیازمند همکاری و مساعدت تمامی واحد ها و تدوین تمامی دغدغه های سازمان مبتنی بر استراتژی بهبود و بهینه سازی سازمان می باشد که پس از طراحی چنین سیستمی، عملکردی مناسب از نتایج پیاده سازی هوش کسب و کار بدست خواهد آمد. در غیر اینصورت سازمان تنها صاحب فناوری بسیار هزینه بری خواهد بود که قادر به ارائه برخی گزارشات جدید می باشد؛ نه یک سیستم تحلیل گر و تصمیم یار!
در ادامه دیگر تعاریف و قابلیت های هوش کسب و کار به صورت خلاصه ذکر خواهد گردید، امید است خواننده خود نیز بتواند ماهیت اثر گذار موضوع اشاره شده را در سازمان خود جویا و استنتاج نماید:
- هوش کسب و کار در برگیرنده همه زمان هاست. در واقع هوش تجاری علاوه بر استفاده از اطلاعات گذشته و حال قادر به تولید اطلاعات و دانش برای زمان آینده نیز خواهد بود. این ویژگی در عمل برای سیستم های معمول عملیاتی غیر ممکن می باشد.
- می توان با مشخص نمودن سطوح دسترسی تمامی کاربران سازمان از جمله کاربران نهایی، مدیران میانی و مدیران ارشد را در هر حوزه از نتایج و ابزارهای کاربردی فناوری هوش کسب و کار بهره مند نمود. پس در واقع این فناوری تنها برای صاحبان و مدیران سرمایه نیست. گرچه مدل کامل و نهایی در اختیار ایشان می باشد.
- یکی از ویژگیهای مشخص هوش کسب و کار بر اساس سطوح اجرایی ساختار مدیریتی است که قادر به پاسخگویی در سیستم های عملیاتی، اجرایی، تاکتیکی و استراتژیک می باشد.
- جمع آوری داده از بخش های مختلف سازمان و از زیر سیستم های عملیاتی و نرم افزارهای موجود
- آرشیو موضوعی و دسته بندی اطلاعات به صورت پایگاه داده جامع در سطح بخش آرشیو یک سیستم یکپارچه اطلاعاتی (ERP)
- دسته بندی موضوعی محتوا و یکسان سازی اطلاعات گسسته و متفاوت و بدون ترتیب در سازمان با انجام عملیات پاکسازی داده
- استحصال اطلاعات لازم در کمترین زمان و با کمترین هزینه
- ارائه انواع گزارش بر اساس نوع سوال پیش آمده برای کاربر به شکلی کاملا سفارشی. به این امکان، ارائه سلف سرویس گزارشات گفته می شود. تنوع گزارشات به استثنا برخی از موارد بدون محدودیت بوده و شامل انواع نمودارها، دشبوردها و جداول قابل مشاهده و قابل پرینت می باشد. علاوه بر عدم محدودیت در ظاهر گزارش، امکان تغییر هر گزارش بر اساس انواع سوالات مطروحه در ذهن مدیر و یا کاربر فراهم خواهد بود. در واقع قالب اصلی محتوای گزارشات کاملاً داینامیک و تعاملی می باشد.
- می توان وضعیت و رویدادها را به صورت کامل بررسی و نتیجه یک رخداد را مشاهده نمود. بر اساس یک توانایی منحصر بفرد در این فناوری تحت عنوان حفاری داده (Drill Down) میتوان از دلایل بروز یک رخداد اطمینان و تاثیر گرفت. این ویژگی حتی می تواند بر اساس نمودار درختی به شکلی کاملا واضح و مبتنی بر دانش کارتهای امتیازی متوازن سازمان پیاده سازی نمود. علاوه بر این می توان نتایج حاد و خارج از شرایط عادی را به کمک نمایش گرافیکی سیستم آلارمینگ در اختیار کاربر قرارداد. در این حالت مدیر ارشد می تواند با حفاری داده وضعیت انحراف از معیار در سازمان را حفاری نموده و به دلیل اصلی بروز رخداد نامتوازن دستیابد.
- پس بر اساس توانایی مطروحه در شرح فوق می توان انتظار داشت این فناوری بررسی و مشاهده شرایط استراتژی شرکت را به صورت مداوم و به صورت کاملا دقیق و بروز (در زمان حال) دراختیار مدیر و یا صاحب سرمایه قراردهد و پیش از بوجود آمدن شرایط حاد تصمیمات لازم را اتخاذ نماید.
- سرعت در اختیار گذاشتن وضعیت و راندمان و عملکرد بهینه سازمان باعث افزایش توان رقابتی دارنده این فناوری می گردد. لذا ریسک و مدیریت ریسک به سهولت انجام می پذیرد.
- با در نظر گرفتن شاخصه های عملکردی مختلف می توان از داده کاوی اطلاعات بهره برد و با در اختیار داشتن داده های وسیع موضوعات تحلیلی لازم را در اختیار مدیران قرار داد.
- اساسا در این فناوری به گونه ای برای رابط گرافیکی طرح ریزی شده است که استفاده از آن برای تمامی مدیران و کاربران سیستم آسان و راحت می باشد. یکی از مثال ها برای این ویژگی در فناوری نام برده، امکان Drag & Drop فیلدها و اطلاعات و ابزارهای گرافیکی جهت ساخت آسان گزارشات می باشد.
این ها همگی بخشی از امکانات قابل ذکر از این فناوری می باشد.
تمامی توضیحات فوق بیشتر به مباحث تکنیکی این فناوری پرداخته است. بخش مهم و غیر قابل انکار پیاده سازی این فناوری همانطور که پیشتر توضیح داده شد، تهیه و تدویل شاخصهای عملکردی بر اساس متدلوژیها و نقشههای راه مشخص در علوم مدیرتی و علوم اقتصادی بر اساس پیادهسازی الگوریتمهای محاسباتی و منطقی می باشد. در واقع یک پروژه موفق از پیادهسازی هر فناوری در لایه سرمایه نیازمند پیادهسازی مباحث عینی و قابل اجرای اقتصادی و مدیریتی می باشد. تنها در صورتی می توان ادعا داشت که یک پروژه فناوری هوش کسب و کار با موفقیت در حال بهره برداریست که شناخت، مطالعه و اشراف به علوم نام برده در کنار مباحث تکنیکی فناوری اطلاعات در زمان طراحی و پیادهسازی با زبانی مشترک، یکدیگر را یاری رسانده باشند.
در صورت داشتن چنین نگاهی در گام نخست، امکان ادعای بهره برداری کلان را میتوان از داشتن فناوری هوش کسب و کار داشت.
رکن دوم در پیاده سازی فناوری هوش کسب و کار مبحث فرهنگ اجتماعی بازار ارائه خدمات کسب و کار، تعاملات، استراتژیها و نیازها ، تمایلات فرهنگی سازمانها و شرکتها و محیط های کسب و کار است.
فرهنگ اجتماعی بازار ارائه خدمات کسب و کار
این بخش از نوشتار بیشتر به نگاه خود شرکت ها و سازمان های ارائه دهنده خدمات هوش کسب و کار می پردازد. در واقع در نگاه کلان برای رسیدن به تمامی اهداف مطروحه برای هوش کسب و کار در سازمان، می بایست برای هر کسب و کاری به صورت جداگانه و اختصاصی عمل نمود. این درحالیست که برخی از همکاران و شرکتهای مطرح در زمینه حوزه انفورماتیک، ادعای ارائه بستههای از پیش آمادهای را تحت عنوان BI برای کارفرمایان و مشتریان دارند. در حالی که این پیام غلط در صورتی مطرح می گردد که تحت هیچ شرایطی نمی توان چنین ادعایی را تحت عنوان هوش کسب و کار ارائه داد. چراکه هوش کسب و کار در برگیرنده جزئیاتی است که مبتنی بر تمامی امور سازمانی و دغدغه های متنوع و مبتنی بر فرهنگ سازمانی فضای کسب و کار کارفرما است. شاید بتوان برای بخشهایی از ماژولهای قابل پیادهسازی BI به تکرار عملیات رسید اما در نهایت این خدمات برای کل سازمان نمی باشد و تنها یک فروش محصول می باشد. به عنوان مثال برای رسیدن به بهبود عملکرد نیروی انسانی در سازمان با توجه به تحلیلهای مورد نیاز متخصصین، دانش مدیریت می بایست چه بسا محیط، چیدمان وسایل و حتی رفتارهای افراد در آن فضا را در نظر داشته باشند، که البته می بایست در زمان مطالعات اولیه و شناخت پروژه برداشتهای علمی تحت مدارک و مستندات تهیه گردد. چرا که شاخص های عملکردی تدوین شده در این مرحله می تواند با سازمان مشابه دیگر در همان صنف و فعالیت متفاوت باشد. شاید مثال ذکر شده نگاه ایدهآل به این موضوع است ولی به عبارتی دیگر می توان گفت که هر اتفاق و هر حرکتی در هر سازمان شامل تعداد زیادی از زیر فعالیتها می باشد که مختص به آن سازمان است و باید در بررسی فرایندهای کلی بررسی و دیده شود. لذا در اولین قدم تحلیلگران سیستم با نگاهی مبتنی بر دانش علوم اجتماعی و بخصوص دانش مدیریت در تمامی زمینهها، به استخراج نیازهای اولیه و دغدغههای مدیریتی و اقتصادی اقدام می نمایند. در صورت رعایت چنین استراتژی کاربردی و البته هزینه بری می توان بهبود عملکرد و بهینهسازی فرایند و تعالی سازمان را با بکارگیری فناوری هوش کسب و کار برای یک سازمان انتظار داشت. در انتها میتوان به این مهم اشاره نمود که هر کسب و کاری که می خواهد این فناوری را در سازمان پیادهسازی نماید باید به صورت اختصاصی و به صورت سفارشی برای پیادهسازی BI اقدام نمود. این بدین معنی است که هوش کسب و کار برای هر سازمانی باید تهیه و ساخته شود و یک بسته آماده قابل فروش نمی باشد.
تعاملات
در این خصوص این بحث بسیار مهم است که تمامی افراد در تمامی سطوح سازمان آگاهی نسبی و مورد نیاز را نسبت به این فناوری کسب نموده باشند. همانطور که برای پیادهسازی استاندارد کنترل کیفیت، آموزشهای لازم به کارشناسان و پرسنل داده می شود، در خصوص این فناوری نیز آموزش لازم اولیه می بایست ارائه شود. چراکه همکاری و تعامل افراد درون سازمان می تواند به انجام هر چه موفق تر پروژه منتج گردد.
استراتژیها و نیازها
در این باره می توان گفت بیشتر تمرکز بر صاحبان سرمایه و مدیران ارشد کسب و کار است. بسیار الزامیست تا بر روی مطالعات ارائه شده در دوره شناخت به استراتژی و نیازهای کارفرما و دغدغه های مدیران پرداخت. این نیازها و استراتژی لازم جهت پیاده سازی هوش کسب و کار می تواند شالوده یک روند موفق از پیاده سازی باشد. پس ابتدا به ساکن یکی دیگر از مباحث قابل تامل در اجرای پروژه پیاده سازی BI داشتن استراتژی و در واقع متدلوژی برای تعین مسیر اجرای طرح می باشد. چراکه پیاده سازی این فناوری زمانبر، هزینه بر و در نهایت می تواند بسیار پیچیده و سخت باشد.
تمایلات فرهنگی سازمانها و شرکتها و محیط های کسب و کار
این بخش از نوشتار شاید به توضیحات اول این رکن مشابهت داشته باشد، ولی موضوع ظریفی که در اینجا بدان اشاره می گردد مبحث توجه به وضعیت موجود سازمان است. هر سازمانی در حال حاضر به هر شکلی که هست در حال فعالیت می باشد. و البته در حال درآمدزایی. اگر سازمانی در حال ورشکستگی و انحلال است قطعا بهتر است بجای سرمایه گذاری در BI دیگر نیازهای اولیه سازمانش را مرتفع نماید. پس وقتی هوش کسب و کار در سازمانی مطرح می گردد، آن سازمان در حال عملکرد معمول و یا حتی خوب است. اما می خواهد با BI به رشد، بهبود، افزایش راندمان، بقای بلند مدت، رقابت سریع و دیگر آیتم های تعالی سازمان دستیابد. موضوع اساسی که اینجا اهمیت خواهد داشت این است که نباید فناوری BI کل سازمان را با خواسته های پیچیده متحول سازد. اگر سازمانی به تحول نیاز دارد باید استراتژی پیاده سازی به گونه ای طراحی گردد تا بتواند سازمان زمان منطقی لازم جهت انطباق را بدست آورد. پس در کل می توان نتیجه گرفت پیاده سازی BI زمان بر و نیازمند چرخه بررسی و پیاده سازیست. در دیگر مقالات ارائه شده توضیحات بیشتری در این خصوص و موارد فنی بیشتری ارائه خواهد گردید.